باد شرقی

Thursday, April 22, 2010

حیرانی

گاهی به شدت از خودم متعجب بلکه متحیر می شوم.نمی دانم جریان چیست.امروز وقتی آلبوم مال کنون کار مشترک دو زنده یاد مسعود بختیاری و عطا جنگوک را گوش می کردم ,به محض شروع یکی از قطعاتش بی اختیار اشکم سرازیر شد.بدون مقدمه وبدون علت.لااقل بدون علتی که خودم بدانم.بیش از بیست دقیقه بلا انقطاع اشک ریختم.و اما علت تعجب.من سال های سال – بعد از طی کردن ایام کودکی - با واژه گریستن بیگانه بودم.نه اینکه به تز احمقانه (مرد که گریه نمی کنه ) معتقد باشم .به هیچ وجه.غالبا این قدرم عقل و کفایت باشد.اما به شکل عجیبی هیچ گاه گریه ام نمی گرفت.و حالا چند سالی است – مشخصن کمی بیش از 4 سال- که اوضاع تغییر کرده.به گونه ای که با شنیدن یک قطعه موسیقی به اندازه تمام آن سی سال اشک می ریزم.خودتان را - دور از شانتان - جای من بگذارید.این ماجرا اسباب حیرتتان نمی شود؟در روزگار ابتدای میان سالی حال و روزم این است.تا پیرانه سر چه به سرم بیاید