باد شرقی

Thursday, December 22, 2005

یلدا

امشب شب یلداست.طولانی ترین شب سال.و من خیره به صفحه همچنان بیدارم.نه برای یلدائی امشب, و نه به رسم دیرین, که مانند تمامی شبهای سالیان پشت سر.سرگشته و حیران.نمی دانم جغدم یا قلندر؟منتظرم.منتظر که و چه, نمیدانم.اصلا چه اهمیتی دارد؟مهم نفس انتظار است.دوستان آمده و رفته با یادگارهاشان, مانند تصاویر بوسه های صحنه واپسین سینما پارادیزو در برابر چشمانم رژه می روند.دوستیهای تمام شده.اما مگر دوستی تمام شدنی است؟
حرامم باد اگر من جان به جای دوست بگزینم
منتظرم
منتظر

0 Comments:

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home