باد شرقی

Monday, December 05, 2005

حسرت


اردیبهشت 74 بود.همزمان با نمایشگاه کتاب, شجریان کنسرت داشت.کنسرتی که بعدا شد آلبوم رسوای دل.آرش پسر عموم که تهران درس می خوند پیغام داد که پاشو بیا که کنسرته.شب اول کنسرت همزمان بود با امتحان میان ترم ریاضی 2 یا معادلات دیفرانسیل.باید بین 8 نمره فاینال یا کنسرت شجریان یکی رو انتخاب می کردم.اصلا نیازی به فکر کردن نبود.کاری رو کردم که هر آدم عاقلی انجام میده (یکی از معدود کارهای عاقلانه ای که انجام دادم).با هر دردسری بود یه بلیت رفت تهیه کردم و البته بلیت برگشت پیدا نشد.از اون طرف آرش یه شب تا صبح رو توی صف بلیت کنسرت سر کرد.به هرحال موفق شدیم برنامه رو ببینیم و اون شب تبدیل به یکی از به یاد موندنی ترین شبهای زندگیم - زندگیمون - شد. به دلیل پیدا نشدن بلیت برگشت هم یک هفته اونجا موندم و غیبت خوردم.اینا همه روگفتم برای اینکه متوجه بشین این شبا که شجریان اجرا داره, اون هم با علیزاده که می پرستمش چقدر حسرت می خورم که باوجود این که شب آخر کنسرت تهران هستم نمی تونم برنامه رو ببینم

0 Comments:

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home