بالاخره این سفر هم تمام شد.خیلی ناگهانی و پیش از زمان مقرر.حالا در خانه خودم هستم.در شهر خودم.شهری که با تمام ایرادهایش دوستش دارم.شهری که تکه ای از وجودم را در دل خود به یادگار نگه داشته است.شهری که یکی از کانون های بحران در کشور است اما من در آن احساس آرامش و امنیت می کنم.آرامشی که در آستانه اخذ یکی از تصمیم های مهم زندگیم, نیازمندش هستم.این ها چیست که می نویسم؟به خواننده چه ربطی دارد که من خیر سرم از سفر برگشته ام و چه و چه؟اصلن نکند همین پرسش هم یک ژست و ادای پیش پا افتاده باشد؟ یا شاید برای خالی نبودن عریضه و به روز کردن وبلاگ, آسمان به ریسمان می بافم ؟!!به شدت آشفته ام.اصلن بی خیال.خدا به خیر بگذراند
0 Comments:
Post a Comment
Subscribe to Post Comments [Atom]
<< Home